[فعل]

contar

/kɔntˈaɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: conté] [حال: cuento] [گذشته: conté] [گذشته کامل: contado]

1 شمردن

  • 1.Cuenta hasta 50 antes de abrir los ojos.
    1. قبل از اینکه چشمانت را باز کنی، تا پنجاه بشمر.

2 گفتن

  • 1.¿Cómo te fue? ¡Cuéntamelo todo!
    1. چطور پیش رفت؟ همه‌چیز را برایم بگو!
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان