[اسم]

la copa

/kˈopa/
قابل شمارش مونث
[جمع: copas]

1 جام (ورزشی)

  • 1.Para mí, no fue una sorpresa que Alemania ganara la Copa Mundial.
    1. برای من تعجب‌برانگیز نبود که آلمان جام جهانی را برد.

2 نوشیدنی الکلی مشروب

  • 1.Vamos a tomar unas copas después del trabajo.
    1. ما پس از کار می‌رویم که کمی مشروب بنوشیم.

3 جام لیوان پایه‌دار

  • 1.Tengo copas de vino suficientes para seis personas.
    1. من به‌اندازه شش نفر جام شراب دارم.

4 قسمت بالای کلاه

  • 1.El sombrero mexicano es conocido por su copa alta y cónica.
    1. کلاه مکزیکی به‌خاطر قسمت بالایی بلند و مخروطی‌شکلش مشهور است.

5 بالا

  • 1.Había un cardenal posado en la copa del árbol.
    1. یک کاردینال بالای درخت بود و آواز می‌خواند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان