[صفت]

despejado

/dˌespexˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: despejada] [جمع مونث: despejadas] [جمع مذکر: despejados]

1 صاف (آسمان)

  • 1.El cielo está claro hoy; no hay una sola nube.
    1. امروز هوا صاف است؛ حتی یک ابر هم در آسمان نیست.

2 باز خالی (از چیزی)

  • 1.La carretera está despejada antes de las 7 am.
    1. جاده قبل از هفت صبح باز است.

3 باهوش زیرک

  • 1.No me sorprende que sea millonario a los 25. Siempre fue un joven despejado.
    1. تعجب نمی‌کنم که در بیست و پنج سالگی میلیونر بشود. او همیشه جوان باهوشی بود.

4 هشیار

  • 1.Si no me siento despejado, es porque casi no he dormido en una semana.
    1. اگر خیلی احساس هشیاری نمی‌کنم، به این خاطر است که تقریباً یک هفته نخوابیدم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان