Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . نقاشی کردن
2 . ظاهر شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
dibujar
/dˌiβuxˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: dibujé]
[حال: dibujo]
[گذشته: dibujé]
[گذشته کامل: dibujado]
صرف فعل
1
نقاشی کردن
کشیدن
1.El artista dibujó la silueta de la mujer detrás de la cortina.
1. هنرمند سایهنمای زن پشت پرده را کشید.
2
ظاهر شدن
پدیدار شدن
(dibujarse)
1.El perro se dibujó en el pasillo oscuro.
1. (آن) سگ در راهروی تاریک پدیدار شد.
کلمات نزدیک
mantener
todavía
crecer
respuesta
página
ejecutar
abierto
juntos
por encima de
caminar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان