[صفت]

difícil

/difˈiθil/
قابل مقایسه
[حالت مونث: difícil] [جمع مونث: difíciles] [جمع مذکر: difíciles]

1 دشوار سخت، مشکل

  • 1.Este problema de matemática es muy difícil para mí.
    1. این مسئله ریاضی برای من خیلی سخت است.

2 بعید غیرمحتمل

  • 1.Esto es difícil que vuelva a pasar.
    1. بعید است که دوباره این اتفاق بیفتد.

3 بدقلق

  • 1.No sé cómo tratar con adolescentes difíciles.
    1. من نمی‌دانم چگونه با نوجوانان بدقلق رفتار کنم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان