[اسم]

el espectador

/ˌespektaðˈɔɾ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: espectadores] [مونث: espectadora]

1 تماشاچی بیننده

  • 1.Aunque me gustan los deportes, prefiero ser espectador que jugador en la cancha.
    1. با اینکه من ورزش دوست دارم، ترجیح می‌دهم که تماشاچی باشم تا اینکه در زمین بازی کنم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان