Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . اسکی
2 . چوب اسکی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el esquí
/eskˈi/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
اسکی
1.De todos los deportes olímpicos, el esquí puede que sea mi favorito.
1. میان تمام ورزشها در المپیک، اسکی میتواند ورزش موردعلاقه من باشد.
2
چوب اسکی
اسکی
1.Se rompieron mis dos esquís cuando me caí.
1. وقتی که افتادم، هر دو چوب اسکی من شکست.
کلمات نزدیک
ciclismo en pista
tiro con arco
esgrima
lanzamiento de martillo
judo
snowboard
patinaje sobre hielo
hockey sobre hielo
patinaje artístico
curling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان