[اسم]

el esquí

/eskˈi/
غیرقابل شمارش مذکر

1 اسکی

  • 1.De todos los deportes olímpicos, el esquí puede que sea mi favorito.
    1. میان تمام ورزش‌ها در المپیک، اسکی می‌تواند ورزش موردعلاقه من باشد.

2 چوب اسکی اسکی

  • 1.Se rompieron mis dos esquís cuando me caí.
    1. وقتی که افتادم، هر دو چوب اسکی من شکست.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان