[اسم]

el gato

/ɡˈato/
قابل شمارش مذکر
[جمع: gatos] [مونث: gata]

1 گربه

  • 1.Me quedé en casa para cuidar al gato.
    1. من در خانه ماندم تا از گربه مراقبت کنم.
  • 2.Mi gato maúlla cuando tiene hambre.
    2. وقتی که گربه من گرسنه است، میومیو می‌کند.

2 جک (اتومبیل و ...)

  • 1.No sé dónde está el gato en este coche.
    1. نمی‌دانم جک این ماشین کجا است.

3 خدمتکار (مکزیک و السالوادور) پیشخدمت

informal offensive
  • 1.¡No soy tu gato, hazlo tú!
    1. من خدمتکارت نیستم؛ خودت انجامش بده!

4 مادریدی (اسپانیا) اهل مادرید

  • 1.¿Qué sabrá ese de flamenco? Es un gato.
    1. او از فلامنکو چه می‌داند؟ او مادریدی است.

5 دوز (نوعی بازی)

  • 1.Para jugar gato, solo necesitas un lápiz y un papel.
    1. برای دوز بازی‌کردن فقط به یک مداد و کاغذ نیاز داری.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان