Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . کبد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el hígado
/ˈiɣaðo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: hígados]
1
کبد
جگر
1.Mi abuelo tiene que tomar medicamento porque tiene problemas con el hígado.
1. پدربزرگم باید دارو مصرف کند، زیرا مشکل کبد دارد.
کلمات نزدیک
pulmón
corazón
médula ósea
tobillo
espina dorsal
riñón
vena
arteria
estómago
intestino
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان