Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . جلوگیری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
impedir
/ˌimpeðˈiɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: impedí]
[حال: impido]
[گذشته: impedí]
[گذشته کامل: impedido]
صرف فعل
1
جلوگیری کردن
پیشگیری کردن
1.La tapa impide que se derrame el líquido.
1. سرپوش از ریختن مایع جلوگیری میکند.
کلمات نزدیک
final
circuito
campeón
carta al director
informador
panorama
unanimidad
trayectoria
impronta
andadura
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان