Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . بازرسی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
inspeccionar
/ˌinspekθjonˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: inspeccioné]
[حال: inspecciono]
[گذشته: inspeccioné]
[گذشته کامل: inspeccionado]
صرف فعل
1
بازرسی کردن
بررسی کردن
1.El detective inspeccionó la escena del crimen en búsqueda de huellas dactilares.
1. کارآگاه در جستجوی اثر انگشت صحنه جرم را بازرسی کرد.
کلمات نزدیک
crónica periodística
cometer
atracador
asesino
asesinato
robar
central nuclear
ozono
repoblar
sociedad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان