Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . پاکیزگی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la limpieza
/limpjˈeθa/
غیرقابل شمارش
مونث
1
پاکیزگی
نظافت
1.Una cosa que me gustó del hotel fue la limpieza.
1. یک چیزی که من درمورد هتل دوست دارم، نظافت بود.
کلمات نزدیک
con regularidad
dentífrico
enjuagar
aconsejable
mojar
salud
anticaspa
fijador
suavizante
fracturar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان