[صفت]

nublado

/nuβlˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: nublada] [جمع مونث: nubladas] [جمع مذکر: nublados]

1 ابری

  • 1.Parece que va a ser un día nublado.
    1. به‌نظر می‌رسد که (امروز) یک روز ابری خواهد بود.

2 تار

  • 1.Cuando me despierto, tengo la visión nublada por unos instantes.
    1. وقتی بیدار می‌شوم، دیدم برای چند لحظه تار است.

3 گل‌آلود کدر

  • 1.El agua del lago estaba nublada.
    1. آب دریاچه گل‌آلود بود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان