Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . ابری
2 . تار
3 . گلآلود
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
nublado
/nuβlˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: nublada]
[جمع مونث: nubladas]
[جمع مذکر: nublados]
1
ابری
1.Parece que va a ser un día nublado.
1. بهنظر میرسد که (امروز) یک روز ابری خواهد بود.
2
تار
1.Cuando me despierto, tengo la visión nublada por unos instantes.
1. وقتی بیدار میشوم، دیدم برای چند لحظه تار است.
3
گلآلود
کدر
1.El agua del lago estaba nublada.
1. آب دریاچه گلآلود بود.
کلمات نزدیک
ventoso
seco
mojado
ruidoso
tranquilo
brumoso
lluvioso
soleado
puerta
ventana
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان