[فعل]

pegar

/peɣˈaɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: pegué] [حال: pego] [گذشته: pegué] [گذشته کامل: pegado]

1 ضربه زدن زدن

  • 1.Le pegó a la pelota de béisbol.
    1. او به توپ بیسبال ضربه زد.

2 جور بودن ست بودن، آمدن

  • 1.Esos zapatos no pegan con ese vestido.
    1. آن کفش‌ها به آن پیراهن نمی‌آیند.

3 چسباندن

  • 1.Voy a pegar esto en mi cuaderno para que me inspire.
    1. می‌خواهم این را در دفترم بچسبانم تا به من الهام ببخشد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان