Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . حومه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la periferia
/pˌɛɾifˈɛɾja/
قابل شمارش
مونث
[جمع: periferias]
1
حومه
1.Ahora que vivo en la periferia de la ciudad, tengo que desplazarme una hora para ir a trabajar.
1. اکنون که در حومه شهر زندگی میکنم، برای رفتن به سر کار یک ساعت در راه هستم.
کلمات نزدیک
ecológico
ralentizar
indiscriminado
mundial
desarrollo
símbolo químico
elemento
fórmula
célula
adn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان