Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . تخم گذاشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
poner huevos
/ponˈɛɾ wˈeβos/
1
تخم گذاشتن
1.Mis gallinas ponen unos huevos magníficos.
1. مرغهای من تخمهای بسیار خوبی میگذارند.
کلمات نزدیک
peral
ordeñar
manzano
jardinera
huerto
prado
ramo
recolectar
sembrar
semillero
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان