[صفت]

rebozado

/rˌeβoθˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: rebozada] [جمع مونث: rebozadas] [جمع مذکر: rebozados]

1 خوابانده‌شده در تخم‌مرغ و آرد سوخاری

  • 1.La pechuga de pollo rebozada ya está lista para cocinarla frita o en el horno.
    1. سینه‌مرغ خوابانده‌شده در تخم‌مرغ و آرد سوخاری دیگر آماده است که آن را سرخ کنی یا آن را در فر بگذاری.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان