[فعل]

vestir

/bestˈiɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: vestí] [حال: visto] [گذشته: vestí] [گذشته کامل: vestido]

1 پوشیدن

  • 1.La actriz vistió un vestido rojo.
    1. بازیگر یک پیراهن قرمز پوشیده بود.

2 لباس پوشاندن لباس به تن کسی کردن

  • 1.Me gusta vestir a mi muñeca según la temporada.
    1. من دوست دارم مطابق فصل لباس به تن عروسکم کنم.

3 پوشاندن

  • 1.Un mantel blanco vestía la mesa.
    1. یک رومیزی سفید میز را پوشانده بود.

4 لباس پوشیدن (vestirse)

  • 1.A mi esposo solo le toma media hora vestirse.
    1. فقط نیم ساعت طول می‌کشد که شوهرم لباس بپوشد.

5 پوشیدن (vestirse)

  • 1.Encarna siempre se viste de negro.
    1. "کارنا" همیشه مشکی می‌پوشد.

6 لباس مبدل پوشیدن (vestirse)

  • 1.Sara se vistió de hada para su fiesta de cumpleaños.
    1. "سارا" برای تولدش لباس پری پوشید.

7 لباس خریدن (vestirse)

  • 1.Juanita y su mamá se visten en las mejores tiendas de marca.
    1. "خوآنیتا" و مامانش از بهترین فروشگاه‌های بازار لباس می‌خرند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان