[اسم]

la zanahoria

/θˌanaˈɔɾja/
قابل شمارش مونث
[جمع: zanahorias]

1 هویج

  • 1.Se dice que comer zanahorias es bueno para la visión.
    1. گفته می‌شود که خوردن هویج برای دید خوب است.

2 احمق (el zanahoria)

  • 1.Si todavía la quieres después de lo que hizo, eres un zanahoria.
    1. اگر بعد از کاری که او انجام داد، باز هم او را دوست داری، احمق هستی.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان