Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تکه تکه کردن
2 . جدا کردن
3 . محکم کوبیدن
4 . ترکیدن
5 . ناگهان شروع شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
éclater
/eklatˈe/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
تکه تکه کردن
خرد کردن، شکاندن
2
جدا کردن
تفکیک کردن
1.Éclater un système trop complexe.
1. سیستم پیچیدهای را ازهم تفکیک کردن
3
محکم کوبیدن
محکم زدن
1.Je vais l'éclater, lui éclater la tête.
1. میخواهم محکم بزنمش، سرش را محکم بکوبم.
4
ترکیدن
منفجر شدن
1.Bombe a éclaté.
1. بمب ترکید.
5
ناگهان شروع شدن
درگرفتن
1.éclater en sanglots
1. ناگهان گریه کردن را شروع کردن (زیر گریه زدن)
2.La Seconde Guerre mondiale a éclaté en 1939.
2. جنگ دوم جهانی در سال 1939 درگرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
éclatement
éclatant
éclat
éclairé
éclaireuse
éclater de rire
éclaté
éclectique
éclectisme
éclipse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان