[فعل]

éclater

/eklatˈe/
فعل گذرا و ناگذر

1 تکه تکه کردن خرد کردن، شکاندن

2 جدا کردن تفکیک کردن

  • 1.Éclater un système trop complexe.
    1. سیستم پیچیده‌ای را ازهم تفکیک کردن

3 محکم کوبیدن محکم زدن

  • 1.Je vais l'éclater, lui éclater la tête.
    1. می‌خواهم محکم بزنمش، سرش را محکم بکوبم.

4 ترکیدن منفجر شدن

  • 1.Bombe a éclaté.
    1. بمب ترکید.

5 ناگهان شروع شدن درگرفتن

  • 1.éclater en sanglots
    1. ناگهان گریه کردن را شروع کردن (زیر گریه زدن)
  • 2.La Seconde Guerre mondiale a éclaté en 1939.
    2. جنگ دوم جهانی در سال 1939 درگرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان