Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . گوش دادن
2 . به حرف دل خود گوش دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
écouter
/ekute/
فعل گذرا
[گذشته کامل: écouté]
[حالت وصفی: écoutant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گوش دادن
گوش کردن
1.Elle sait écouter.
1. او گوشکردن بلد است. [شنونده خوبی است.]
écouter quelque chose
به چیزی (یا کسی) گوش کردن
1. C'est inutile d'écouter ses paroles.
1. گوش کردن به حرفهایش بیفایده است.
2. écoute-moi !
2. به من گوش بده.
3. J'aime écouter de la musique traditionnelle.
3. دوست دارم موسیقی کلاسیک گوش دهم.
4. Vous devez m'écouter, Charlie.
4. شارلی، شما باید به (حرف) من گوش دهید.
2
به حرف دل خود گوش دادن
(s'écouter)
1.Si je m'écoutais, je n'irais pas à ce rendez-vous.
1. اگر به حرف دل خود گوش بدهم، به این قرار ملاقات نمیروم.
2.Si je m'écoutais, je partirais d'ici.
2. اگر بخواهم به حرف دلم گوش بدهم، از اینجا خواهم رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
écoute
écourter
écouler
écoulement
écotourisme
écouter aux portes
écouteur
écoutille
écovillage
écovolontaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان