[فعل]

évoquer

/evɔke/
فعل گذرا
[گذشته کامل: évoqué] [حالت وصفی: évoquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تداعی کردن یادآوری کردن، به یاد آوردن

مترادف و متضاد rappeler remémorer suggérer
évoquer quelque chose
چیزی را تداعی کردن
  • 1. Ce film m'évoque toujours des souvenirs de jeunesse.
    1. این فیلم همیشه خاطرات جوانی را یادم می‌آورد.
  • 2. Elles évoquent souvent leurs années de collège.
    2. آنها گاهی سال‌های دبیرستان را به یاد می‌آورند.
  • 3. La musique peut évoquer des souvenirs d'enfance.
    3. موسیقی می‌تواند خاطرات کودکی را تداعی کند.
  • 4. Un rocher qui évoque vaguement une forme humaine.
    4. سنگی که به‌طور مبهم شکلی انسانی را تداعی می‌کند.

2 پرداختن به ذکر کردن، اشاره کردن به

مترادف و متضاد aborder effleurer mentionner
évoquer quelque chose
چیزی را ذکر کردن
  • 1. Il a évoqué divers problèmes dans son discours.
    1. او در سخنرانی‌اش به مشکلات متعددی اشاره کرد.
  • 2. Nous avons évoqué cette question pendant le conseil.
    2. ما این سوال را در جلسه شورا ذکر کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان