[عبارت]

être debout

/ɛtʀ d(ə)bu/

1 (در حالت) ایستاده بودن

  • 1.Luc est déjà debout, il a un train à prendre.
    1. "لوک" هنوز ایستاده است، او قطاری برای سوار شدن دارد [می‌خواهد سوار قطار شود].
  • 2.Nous étions debout pendant que l'enseignant faisait l'appel.
    2. هنگامی که معلم اسامی را می‌خواند ما (در حالت) ایستاده بودیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان