[اسم]

l'œil

/œj/
قابل شمارش مذکر
[جمع: yeux]

1 چشم

  • 1.Nous avons chacun un œil droit et un œil gauche.
    1. ما هرکداممان یک چشم راست داریم و یک چشم چپ.
  • 2.Son œil est devenu un gros œuf rouge.
    2. چشمش شبیه به یک تخم‌مرغ قرمز گنده شد.
avoir quelque chose dans l’œil
چیزی توی چشم رفتن
  • J’ai quelque chose dans l’œil.
    چیزی توی چشمم رفته است.
à l’œil nu
با چشم غیر مسلح
avoir l’œil à tout
چشم بر همه چیز داشتن

2 دیدگاه نظر، دید

مترادف و متضاد point de vue
voir quelque chose d’un mauvais œil
چیزی را به دید بدی دیدن
voir quelque chose d’un bon œil
چیزی را به دید خوبی دیدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان