[فعل]

abîmer

/abime/
فعل گذرا
[گذشته کامل: abîmé] [حالت وصفی: abîmant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نابود کردن آسیب زدن

  • 1.Sa voiture a été abîmée dans l'accident.
    1. ماشینش در تصادف نابود شد.
  • 2.Trop de soleil peut abîmer la peau.
    2. آفتاب زیاد می‌تواند به پوست آسیب بزند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان