[فعل]

accrocher

/akʁɔʃˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: accroché] [حالت وصفی: accrochant] [فعل کمکی: avoir ]

1 آویزان کردن آویختن

  • 1.Accrocher sa jupe
    1. دامن خود را آویزان کردن

2 ارتباط داشتن

  • 1.Je n'accroche pas avec elle.
    1. من با او ارتباطی ندارم.

3 برخورد کردن

  • 1.Le camion a accroché une voiture.
    1. کامیون به ماشینی برخورد کرد.

4 مجذوب کردن سرحال آوردن، سرجای خود میخکوب کردن

  • 1.Ce film accroche les spectateurs dès le début.
    1. این فیلم از همان اول تماشاچیان را مجذوب کرد.
  • 2.Il est déprimé, rien n'accroche plus.
    2. او افسرده است، چیزی دیگر او را سرحال نمی‌آورد.

5 متصل بودن چسبیدن (s'accrocher)

  • 1.S'accrocher à la vie
    1. به زندگی چسبیدن

6 وابسته کردن

  • 1.La coke est l'une des drogues qui accroche le plus.
    1. کوک از آن دسته مواد مخدری است که بیش از همه وابسته می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان