Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . کسب کردن
2 . خریدن
3 . برخوردار کردن از
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
acquérir
/akeʀiʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: acquis]
[حالت وصفی: acquérant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کسب کردن
گرفتن، بهدست آوردن
مترادف و متضاد
conquérir
gagner
perdre
acquérir quelque chose
چیزی را بهدست آوردن
1. Il a acquis de très bonnes connaissances en physique en cinq ans.
1. او طی 5 سال دانش بسیار خوبی در زمینه فیزیک کسب کردهاست.
2. Il a acquis la célébrité avec son troisième roman.
2. او با سومین رمانش محبوبیت کسب کرد.
3. Un stage est utile pour acquérir de l'expérience professionnelle.
3. کارآموزی برای کسب (کردن) تجربه حرفهای مفید است.
2
خریدن
صاحب شدن، به دست آوردن
مترادف و متضاد
acheter
acquérir quelque chose
صاحب چیزی شدن
1. Ils ont acquis une maison.
1. آنها یک خانه خریدند.
2. Mon père acquiert une terre au Nord d'Iran.
2. پدرم در شمال ایران صاحب یک زمین میشود.
3
برخوردار کردن از
بهرهمند کردن از
مترادف و متضاد
procurer
valoir
acquérir quelqu'un quelque chose
کسی را از چیزی برخوردار کردن
1. L'aisance que ses efforts lui ont acquise.
1. تلاشهایش او را از آسایشی برخوردار کرد. [او از آسایشی بهخاطر تلاشهایش برخوردار شد.]
2. Son attitude courageuse lui a acquis notre gratitude.
2. رفتار شجاعانهاش او را از سپاسگزاری ما برخوردار کرد. [ما بهخاطر رفتار شجاعانهاش از او سپاسگزاری کردیم.]
تصاویر
کلمات نزدیک
acquéreur
acquitté
acquitter
acquittement
acquit
acre
acrobate
acrobatie
acronyme
acrylique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان