[اسم]

l'alliance

/aljɑ̃s/
قابل شمارش مونث

1 حلقه ازدواج

  • 1.Je sais qu'elle est mariée puisqu'elle porte une alliance.
    1. من میدانم که او ازدواج کرده است چون حلقه ازدواج دارد.
  • 2.L'alliance se porte en général à l'annulaire gauche.
    2. حلقه ازدواج را معمولا به انگشت انگشتری [دست] چپ می‌اندازند.

2 اتحاد

  • 1.rompre une alliance
    1. پیمان اتحادی را زیرپاگذاشتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان