[فعل]

s'allonger

/alɔ̃ʒe/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته کامل: allongé] [حالت وصفی: allongeant] [فعل کمکی: être ]

1 دراز کشیدن

  • 1.Je suis fatigué, je vais m'allonger.
    1. من خسته هستم، دراز می‌کشم.
  • 2.Je vais aller m'allonger et faire une sieste.
    2. من دراز می‌کشم و چرت می‌زنم.

2 سریع کردن سرعت بخشیدن (allonger)

  • 1.allonger le pas
    1. سریع کردن گام‌ها

3 کش و قوس دادن کشش انجام دادن (allonger)

  • 1.Allonger le bras
    1. بازو را کش و قوس دادن

4 غلیظ کردن (سس) (allonger)

  • 1.Allonger la sauce
    1. سس را غلیظ کردن

5 طولانی شدن دراز شدن

  • 1.Il maigrit, sa taille s'allongea.
    1. او لاغر شد و قدش دراز شد.
  • 2.La durée de vie s'allonge.
    2. زمان زندگی طولانی می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان