[اسم]

l'anecdote

/anɛkdɔt/
قابل شمارش مونث
[جمع: anecdotes]

1 داستان

  • 1.Grand-père avait toujours de petites anecdotes sur sa jeunesse à nous raconter.
    1. مادربزرگ همیشه داستا‌ن‌های کوتاهی از زمان جوانی‌اش داشت تا برای ما تعریف کند.
  • 2.J'aime raconter une anecdote drôle de mon enfance.
    2. دوست دارم داستانی خنده‌دار از دوران کودکی‌ام بگویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان