[اسم]

l'antiquité

/ɑ̃tikite/
قابل شمارش مونث

1 قدمت

  • 1.L'antiquité de ce roman remonte à la préhistoire.
    1. قدمت این رمان به ماقبل تاریخ می‌رسد.

2 دوران باستان (l'Antiquité)

  • 1.Jules César vit à l'antiquité.
    1. ژولیوس سزار در دوران باستان زندگی می‌کرد.

3 عهد عتیق (l'Antiquité)

  • 1.Film sur l'Antiquité
    1. فیلمی راجع به عهد عتیق
عهد عتیق یا عهد قدیم یا تنخ کتاب مقدس یهودیان است که مسیحیان نیز آن را پذیرفته و به عنوان بخش اول از دو بخش کتاب مقدس قرار داده‌اند.

4 (شیء) عتیقه

  • 1.Personne ne veut plus de ces antiquités.
    1. هیچکس دیگر این عتیقه‌ها را نمی‌خواهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان