[فعل]

assembler

/asɑ̃ble/
فعل گذرا
[گذشته کامل: assemblé] [حالت وصفی: assemblant] [فعل کمکی: avoir ]

1 جمع‌آوری کردن گرد آوردن

  • 1.Assembler les pièces d'une collection
    1. تیکه‌های یک کلکسیون را جمع‌آوری کردن

2 بهم وصل کردن سوار کردن، سرهم کردن

  • 1.Assembler les pièces d'un meuble.
    1. قطعات یک مبل را سرهم کردن

3 گرد هم آمدن جمع شدن (s'assembler)

  • 1.La foule s'assemble sur la place.
    1. مردم در میدان گرد هم می‌آیند.
  • 2.Ses partisans se sont assemblés autour du candidat.
    2. هوادارانش دور کاندیدا [نامزد] جمع شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان