[اسم]

l'autonomie

/ɔtɔnɔmi/
قابل شمارش مونث

1 استقلال آزادی عمل

  • 1.Cette province aura bientôt son autonomie.
    1. این ایالت به زودی استقلالش را خواهد داشت.
  • 2.Cette région a voté pour obtenir plus d'autonomie.
    2. این ناحیه برای دستیابی به استقلال بیشتر رای داده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان