[فعل]

baragouiner

/baʀagwine/
فعل گذرا
[گذشته کامل: baragouiné] [حالت وصفی: baragouinant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بلغور کردن (خودمانی) به زبان عجیب و غریبی گفتن

  • 1.Il a baragouiné un discours auquel nous n'avons rien compris.
    1. او نطقی بلغور کرد [گفت] که ما از آن هیچ‌چیز نفهمیدیم.
  • 2.Personne ne comprenait ce qu'il baragouinait.
    2. هیچ‌کس آنچه را که او به زبان عجیب و غریبی می‌گفت نمی‌فهمید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان