[اسم]

la barbe

/baʀb/
قابل شمارش مونث
[جمع: barbes]

1 ریش

  • 1.Il y a ses poils de barbe dans le lavabo.
    1. تارهای ریشش در روشویی است.
  • 2.Mon père n'as pas de barbe.
    2. پدر من ریش ندارد.
[حرف ندا]

barbe

/baʀb/

2 حوصله سر بر دردسر، گرفتاری، بس کن!

  • 1.Beethoven, la barbe !
    1. بتهوون، چه حوصله سر بری!
  • 2.Quelle barbe !
    2. چه دردسری!

3 بس کن!

  • 1.La barbe!
    1. بس کن!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان