[صفت]

bas

/bɑ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: basse] [جمع مونث: basses] [جمع مذکر: bas]

1 کوتاه کم ارتفاع

مترادف و متضاد haut
table/mur/appartement... bas (basse)
میز/دیوار/آپارتمان... کم‌ارتفاع
  • 1. Ce mur est trop bas.
    1. این دیوار خیلی کوتاه است.
  • 2. J'ai deux chaises basses pour les enfants.
    2. من دو صندلی کم‌ارتفاع برای بچه‌ها دارم.

2 کم اندک، پایین

مترادف و متضاد modéré élevé excessif haut
bas étage
طبقه پایین
  • Ma grand-mère habite en bas étage de notre maison.
    مادربزرگم در طبقه پایین خانه ما زندگی می‌کند.
bas âge
سن پایین
  • J'ai un enfant en bas âge.
    کودکی با سن پایین دارم.
prix/salaire... bas (basse)
قیمت/حقوق... پایین
  • Des prix bas rendront les achats très intéressants.
    قیمت‌های کم، خرید را بسیار جذاب می‌کنند.

3 پایین (صدا) کم

مترادف و متضاد grave aigu
note/voix... basse
نت/صدا... پایین
  • 1. Il a joué la dernière note basse.
    1. آخرین نت پایین را اجرا کرد.
  • 2. Je ne parle jamais à voix basse.
    2. من هرگز با صدای پایین حرف نمی‌زنم.

4 فرو افتاده خم، افتاده، پایین

مترادف و متضاد incliné droit haut
marcher la tête/l'œil bas(se)
با سری/چشمی فروافتاده راه رفتن
  • 1. Les femmes marchaient les yeux bas dans la cour.
    1. زنان در حیاط با چشمانی فروافتاده راه می‌رفتند.
  • 2. Pourquoi marches-tu la tête basse ?
    2. چرا با سری فروافتاده راه می‌روی؟
[اسم]

les bas

/bɑ/
قابل شمارش جمع مذکر

5 جوراب ساقه بلند (زنانه)

porter les bas
جوراب ساق‌بلند پوشیدن
  • 1. Je porte des bas sous ma jupe les jours où il fait froid.
    1. وقتی هوا سرد است، من جوراب ساق بلند زیر دامنم می‌پوشم.
  • 2. Ma sœur portait une robe rouge et des bas noirs à la fête.
    2. خواهرم در جشن پیراهن قرمز و جوراب ساق بلند مشکی پوشیده بود.

6 پایین (le bas)

en bas
به پایین [در پایین]
  • 1. J'habite en bas.
    1. در [طبقه] پایین زندگی می‌کنم.
  • 2. Regardez en bas !
    2. به پایین نگاه کنید.
en bas de la plage/rue
پایین ساحل/خیابان
  • 1. En bas de la page, j'ai écrit mes notes.
    1. در پایین صفحه، یادداشت نوشتم.
  • 2. Sa maison est située en bas de la rue.
    2. خانه او در پایین خیابان واقع شده‌است.
[قید]

bas

/bɑ/
قابل مقایسه

7 پایین

voler/se trouver... bas
پایین پرواز کردن/واقع شدن...
  • 1. L'avion vole bas.
    1. هواپیما پایین پرواز می‌کند.
  • 2. Sa maison se trouve une rue plus bas.
    2. خانه‌اش در یک خیابان پایین‌تر واقع شده‌است.

8 آرام آهسته

مترادف و متضاد doucement
parler bas
آرام حرف زدن
  • 1. Il faut que tout le monde parle bas dans la bibliothèque.
    1. باید همه در کتابخانه آرام حرف بزنند.
  • 2. Ne parle bas, je ne te comprends pas.
    2. آرام حرف نزن. متوجه حرفت نمی‌شوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان