[اسم]

la batterie

/batʀi/
قابل شمارش مونث

1 درامز ساز کوبه‌ای

  • 1.Dans l'orchestre, il joue de la batterie.
    1. در ارکستر، او ساز کوبه‌ای می‌نوازد.
  • 2.Je joue de la batterie dans le garage.
    2. در پارکینگ [گاراژ] درامز می‌زنم.

2 سری مجموعه، خروار

  • 1.Il a toute une batterie de gadgets dont il ne se sert jamais.
    1. او یک سری وسیله دارد که هیچ‌وقت از آنها استفاده نمی‌کند.
  • 2.L'enfant a toute une batterie de jouets dans sa chambre.
    2. بچه در اتاقش یک خروار اسباب‌بازی دارد.

3 باتری

  • 1.Il a enlevé la batterie de la voiture.
    1. او باتری ماشین را درآورد [خارج کرد].
  • 2.La batterie de son téléphone est en train de charger.
    2. باتری تلفنش در حال شارژ شدن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان