[اسم]

la bienséance

/bjɛ̃seɑ̃s/
قابل شمارش مونث

1 ادب نزاکت

2 آداب‌ معاشرت آداب‌دانی

  • 1.Dire « Bonjour » est la base de la bienséance.
    1. "سلام" کردن اساس آداب‌ معاشرت است.
  • 2.La mère a appris à sa fille les règles de bienséance.
    2. مادر به دخترش قوانین آداب‌ معاشرت را آموخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان