Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ادب
2 . آداب معاشرت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la bienséance
/bjɛ̃seɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
ادب
نزاکت
2
آداب معاشرت
آدابدانی
1.Dire « Bonjour » est la base de la bienséance.
1. "سلام" کردن اساس آداب معاشرت است.
2.La mère a appris à sa fille les règles de bienséance.
2. مادر به دخترش قوانین آداب معاشرت را آموخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
biens immobiliers
bienfaiteur
bienfait
bienfaisant
bienfaisance
bientôt
bienveillant
bienvenu
bifteck
bifurcation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان