[اسم]

le bord

/bɔʀ/
قابل شمارش مذکر

1 لبه کناره، حاشیه، مرز

مترادف و متضاد bordure niveau point rebord
le bord de la table/piscine...
لبه میز/استخر...
  • 1. Attention, les bords de la piscine sont glissants.
    1. مراقب باش، لبه‌های استخر لیز است.
  • 2. Les bords de cette rivière ne sont pas très propres.
    2. کناره‌های این رودخانه خیلی تمیز نیست.
Être au bord de quelque chose
در مرز چیزی بودن
  • Son père est au bord de la crise de nerfs.
    پدرش در مرز بیماری عصبی است. [نزدیک است بیماری عصبی بگیرد.]
au bord de l’eau/au bord de la mer/au bord de la route
کنار آب/کنار دریا/کنار جاده
  • Jane a garé sa voiture au bord de la route.
    جین ماشینش را کنار جاده پارک کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان