[فعل]

bousculer

/buskyle/
فعل گذرا
[گذشته کامل: bousculé] [حالت وصفی: bousculant] [فعل کمکی: avoir ]

1 هل دادن تنه زدن

  • 1.Ce passager a accidentellement bousculé une femme dans le train.
    1. این رهگذر به یک خانم در قطار به صورت تصادفی تنه زد.
  • 2.Les enfants ont bousculé la vieille dame.
    2. بچه‌ها بانوی سالخورده را هل دادند.

2 به عجله واداشتن هول کردن

3 عمیقا تغییر دادن

  • 1.Depuis qu'il est seul, il a bousculé ses habitudes.
    1. از وقتی که او تنهاست، او عاداتش را عمیقا تغییر داده است.

4 وادار کردن تحریک کردن، برانگیختن

  • 1.Il faut toujours le bousculer pour le faire réagir.
    1. برای اینکه او عکس‌العملی نشان دهد باید همیشه او را برانگیخت [وادار کرد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان