[اسم]

la brasserie

/bʀasʀi/
قابل شمارش مونث

1 آبجوسازی

2 آبجو فروشی کافه

  • 1.Après le théâtre ils vont dîner dans une brasserie.
    1. بعد از تئاتر آنها در یک کافه شام خواهند خورد.
  • 2.Les gens aiment cette brasserie locale.
    2. مردم این آبجو فروشی محلی را دوست دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان