[اسم]

le cadre

/kɑdʀ/
قابل شمارش مذکر

1 مدیر رییس

cadre supérieur
مدیر ارشد
  • Depuis sa formation, il est cadre supérieur.
    از زمان آموزشش، او مدیر ارشد است.
cadres de haut niveau
مدیران رده بالا
  • Des cadres de haut niveau se rendront au bureau cette semaine.
    مدیران رده بالا این هفته در شرکت یکدیگر را ملاقات خواهند کرد.

2 قاب

  • 1.J'ai placé mon tableau dans un joli cadre.
    1. تابلویم را در یک قاب زیبا گذاشته‌ام.
  • 2.Le cadre est parfait pour la dimension de la photo.
    2. قاب برای ابعاد عکس بسیار مناسب است.
un cadre en bois
قاب چوبی

3 محیط

cadre charmant/de travail...
محیط جالب/کاری ...
  • 1. Nous habitons dans un cadre charmant.
    1. ما در محیط جالبی زندگی می‌کنیم.
  • 2. Un bon cadre de travail va augmenter la productivité.
    2. یک محیط خوب کاری تولید [بهره‌وری] را افزایش خواهد داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان