Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . قهوه
2 . کافه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le café
/kafe/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: cafés]
1
قهوه
1.Buvez votre café, mademoiselle.
1. خانم، قهوهتان را بخورید.
café moulu
قهوه آسیابشده
faire du café
قهوه درست کردن
Je vais faire du café.
میروم قهوه درست کنم.
2
کافه
1.J'ai rencontré mes amis au café.
1. دوستانم را در کافه ملاقات کردم.
travailler dans un café
در کافه کار کردن
Il est serveur dans un café.
او در یک کافه پیشخدمت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
cafouiller
cafouillage
cafetière électrique
cafetière
cafetier
café livres
café philo
café-concert
caféine
cafétéria
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان