Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . لای چفت انداختن
2 . متوقف شدن (موتور ماشین و غیره)
3 . تسلیم شدن
4 . پر بودن (شکم)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
caler
/kalˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
لای چفت انداختن
گیر انداختن، ثابت نگه داشتن
1.Caler une soupape
1. سوپاپی را ثابت کردن
2
متوقف شدن (موتور ماشین و غیره)
از حرکت ایستادن
1.Ce navire cale trop.
1. این ناو زیاد از حرکت میایستد.
3
تسلیم شدن
گیر افتادن
1.Il a calé devant l'adversaire.
1. او در برابر متخاصم تسلیم شد.
4
پر بودن (شکم)
دیگر جایی برای غذا نداشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
calepin
calendrier
calembour
calebasse
cale-pied
caleçon
calfeutrer
calibre
calibrer
calice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان