[اسم]

le cap

/kap/
قابل شمارش مذکر

1 مرحله

  • 1.Il a grandi cet été, il a passé le cap de l'adolescence.
    1. او این تابستان بزرگ شده است، مرحله نوجونی را گذرانده است.
  • 2.Il a maintenant passé ce cap.
    2. او اکنون این مرحله را پشت سر گذاشته است.

2 دماغه

  • 1.Il a maintenant passé le cap.
    1. او اکنون از دماغه گذشته است.
  • 2.On croise des dauphins au cap Saint-Vincent.
    2. می‌توان دلفین‌ها را در دماغه سن-ونسان مشاهده کرد [دید].
[اسم]

le CAP

(certificat d'aptitude professionnelle)
/kap/
قابل شمارش مذکر

1 گواهی‌نامه مهارت حرفه‌ای

  • 1.Elle a obtenu son CAP.
    1. او گواهی‌نامه مهارت حرفه‌ای خود را گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان