[اسم]

la chaleur

/ʃalœʀ/
قابل شمارش مونث

1 صمیمیت گرمی

  • 1.Je ne pourrai plus sentir sa chaleur.
    1. نمی توانستم صمیمیت او را حس کنم.

2 گرما حرارت

  • 1.En été, la chaleur est parfois insoutenable.
    1. در تابستان، گاهی گرما غیرقابل‌تحمل است.
  • 2.J'apprécie la chaleur d'un feu quand j'ai froid.
    2. هنگامی که سردم است از گرمای آتش لذت می‌برم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان