Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . شیء
2 . مسئله
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la chose
/ʃoz/
قابل شمارش
مونث
1
شیء
چیز، کار
1.La meilleure chose à faire est d'appeler votre mère.
1. بهترین کاری که میتوانید بکنید، زنگ زدن به مادرتان است.
2.Les décideurs politiques ont le pouvoir de changer beaucoup de choses.
2. تصمیمگیرندگان سیاسی این قدرت را دارند تا خیلی چیزها را تغییر دهند.
2
مسئله
موضوع، اتفاق
1.Il n'est pas toujours facile de regarder les choses en face.
1. رویارویی با اتفاقات همیشه راحت نیست.
2.La politique devrait être une chose sérieuse.
2. سیاست باید یک مسئله جدی باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
chorégraphie
chorégraphe
chorus
choriste
chorale
chou
chou de bruxelles
chou-fleur
choucas
chouchou
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان