[فعل]

chuchoter

/ʃyʃɔte/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: chuchoté] [حالت وصفی: chuchotant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نجوا کردن پچ پچ کردن، زمزمه کردن

  • 1.Elle chuchote à l'oreille de son amie.
    1. او در گوش دوستش پچ پچ می‌کند.
  • 2.Il a baissé la voix et commencé à chuchoter.
    2. او صدایش را پایین آورد و شروع به زمزمه کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان