[اسم]

la clôture

/klotyʀ/
قابل شمارش مونث

1 پایان اختتام، انتها

  • 1.J'ai procédé à la clôture de mon compte bancaire.
    1. من به انتهای حساب بانکی‌ام نزدیک شدم.
  • 2.Nous assistons à la cérémonie de clôture des Jeux Olympiques.
    2. ما در جشن پایان بازی‌های المپیک شرکت می‌کنیم.

2 حصار نرده

  • 1.La clôture du champ est faite de fil de fer.
    1. حصار مزرعه از سیم فولادی درست شده است.
  • 2.Une clôture entoure le champ.
    2. یک حصار مزرعه را احاطه کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان