Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . زیرپوش بلند (زنانه)
2 . لباس سرهمی (ورزشی)
3 . ترکیب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la combinaison
/kɔ̃binɛzɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
زیرپوش بلند (زنانه)
سرهمی
1.Elle portait sous sa robe une combinaison de soie rose.
1. او زیر پیراهنش یک زیرپوش بلند ابریشمی صورتی پوشیده بود.
2.Ma femme porte souvent une combinaison sous sa robe.
2. زنم اغلب زیر پیراهنش زیرپوش بلند میپوشد.
2
لباس سرهمی (ورزشی)
گرمکن (ورزشی)
1.Ces sportifs portent des combinaisons blanches.
1. این ورزشکاران گرمکنهای سفید پوشیدند.
2.Combinaison de ski.
2. لباس سرهمی اسکی.
3
ترکیب
(le combinaison)
1.Combinaison de mots
1. ترکیب کلمات
تصاویر
کلمات نزدیک
combien ça coûte ?
combien de temps faut-il pour atteindre ... ?
combien de fois par jour dois-je en prendre ?
combien coûte une chambre pour ... personnes ?
combien coûte un ticket pour ... ?
combinaison de plongée
combinaison de ski
combine
combiner
combiné
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان