[اسم]

la combinaison

/kɔ̃binɛzɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 زیرپوش بلند (زنانه) سرهمی

  • 1.Elle portait sous sa robe une combinaison de soie rose.
    1. او زیر پیراهنش یک زیرپوش بلند ابریشمی صورتی پوشیده بود.
  • 2.Ma femme porte souvent une combinaison sous sa robe.
    2. زنم اغلب زیر پیراهنش زیرپوش بلند می‌پوشد.

2 لباس سرهمی (ورزشی) گرمکن (ورزشی)

  • 1.Ces sportifs portent des combinaisons blanches.
    1. این ورزشکاران گرمکن‌های سفید پوشیدند.
  • 2.Combinaison de ski.
    2. لباس سرهمی اسکی.

3 ترکیب (le combinaison)

  • 1.Combinaison de mots
    1. ترکیب کلمات
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان